به سرم زده بودکفنی بخرم ،بعداز زیارت راه افتادم سمت بازارهای نجف،بعداز مقداری جست وجو، از مغازه ای کفنم را خریدم
ورفتم سرقرار تا بابچه های علوی که ازمدرسه ی فاطمی راهی کربلا بودند همراه شوم،
وقتی کفن را در دستم دیدندشروع کردند به سرزنش کردنم که چرا اینجا خریدی؟ چرا گرون خریدی؟چرا....؟......
آن وقت جوابی نداشتم برای این خرید بی موقع جز سکوت،
تا چند شب پیش که در راه برگشت از مشهد امام رضا ع این شعر به ذهنم آمد:
ازآن زمان که شنیدم ومن یمت یرنی
هوای مرگ به سر دارم ولقای علی