قلب ها در سینه می تپند،دل ها بی تابی می کنند،شهر به تکاپو افتاده است،جان ها نا آرامند،
خبر آمد که کسی در راه است.
خواهد آمدآن کس که، کس همه ی بی کسان است ومن دست أفشان،پای کوبان خواهم رفت
برای استقبال سلطان خوبان.
بسیار می گذرد از سفر قبلی اش به قم،در آن زمان که خبر آمدنش بود ،در روزنامه ای
این چنین نوشته شده بود: چفیه ام کجاست آقا آمده ،خیلی به دلم نشست،
گرچه به قول حسین قدیانی :تنها آقاست که مناسبتی چفیه نمی أندازد.
أما این چفیه أنداختن هم لذتی دارد،حال وهوایی دارد.
آری من هم به استقبال خواهم رفت تا بار دگر مستم کند و أگر بی سرو بی پا بی دستم کند،
باقی مانده ی مستطیلی شکل بدنم را فرش راهش خواهم کرد.
به بی بی معصومه س بگویید خامنه ای می آید،
می دانیم مادر،تو هم هوس کردی حال وهوای علمای قدیم را،
دلت تنگ شده بود برای امام برای آیت الله خویی وبروجردی وخوب می دانی
أگرکسی خامنه ای را درک کند گویی همه ی علما را درک کرده است،
هرچه خوبان همه دارند خامنه ای یکجا دارد
فیضیه از روز أولش هم جوان تر شده چرا که خبر آمدن شما را شنیده است،
اگر خوب گوش دهیم صدای مناجات فیضیه را خواهیم شنید که در حسرت
مانده است روزی ،شما،همان طور که در حوزه ی مشهد کرسی تدریس داشتید
فقط یک ساعت دریکی از مدرس های او کلاس درس داشته باشید
چه درسی می شود آن درس که أستادش شما باشید آقا،
درس خارج نیست آن درس، درس«أصول محبت به ولایت از فقه پیغمبر است».
آقا میشود روزی برسد ،که دستی بر سر ما بکشی، با همان دست که از أبالفضل یادگاری دارد؟
مگر بابا، بر سر فرزند خود دست نوازش نمیکشد؟ ما فرزندان خامنه ای هستیم،
و نوادگان روح الله،
آقاجان ببخشید مارا ،علی أکبر باید می آمد به خیمه ی شما که بیت رهبری است،
نه این که شمازحمت سفر را به جان بخریدو نزد علی أکبر ها بیایید،
آقا جان : أستأذنک فی القتال.......آیا اذن میدهی؟