فکر آمدنش دل را هوایی میکند ودوباره مرغ روح راکه چندی بود زمینی گشته بود کربلایی،
پیوندی ناگسستنی بین او هست باعباس که وقتی با دست مجروحش نوازش می کرد،سرآن
دختر بچه کرمانی را،گوشه ای ازصلابت ولطافت دستان عباس را به چشم می دیدی.
از وقتی خبر آمدنش در شهر پراکنده شد، شهر جان تازه ای گرفت،گوییا دوباره متولد گشته این قم،
یقین دارم أگردر ودیوار و خانه های شهرقدرت سخن داشتند فریادشادی سر میدادندوسرود مدح آقا
را میخواندند، یسبح لله ما فی السماوات وما فی الأرض
مدح آقا تسبیح بسیجی هاست،تسبیح بسیجی ها ازسنگ وپلاستیک نیست،
از گره هایی است که مادر سادات بر ریسمان ولایت زدند تا ما بسیجی ها را
الی الأبد در بند ولایت، پرواز دهند به سوی خدا.
مادر جان شادمان باش،چرا که میخواهیم دق الباب کنیم در خانه ی فاطمه ی معصومه را،
و استفتاء کنیم که ای آب حیات مهد علم وتشیع چند بار باید در تسبیح مان بعد از سخنان ولی
مدح حضرت آقا را بگوییم؟
ای عمه ی سادات،فاطمه ی معصومه این آقا که میآید نزد شما سال ها نزد برادرتان علی بن موسی ع
زندگی کرده وروزی خورده است، بوی برادر را میتوانی از او استشمام کنید.
بی بی جان سالها قبل را به یاد دارم که کودکی بودم کوتاه قد،که حضرت آقا را در صحن آینه نمیدیدم
ولی صدایش را میشنیدم که این سلاله ی زهرا س مدح شما را میکرد،عجب لذتی داشت وچه خوش
بود مدح شما از حضرت آقا شنیدن،
بی بی جان دعایمان کن تا همانطوری که مردم قم در زمان ورود شما سنگ تمام گذاشتند ما هم
از این سید بزرگ ،خوب استقبال کنیم که فرزند زهراست خامنه ای ، پدرش حیدر کرار است خامنه ای.
ای«ارم» خود را کنترل کن،میدانم از شادی در آسفالت خود نمیگنجی،
ای«انقلاب»خون شهیدانت را أگر فرش راه آقا بگردانی، آقا مثل بعضی ها پا روی این خون ها نمیگذارد،
اگر میخواهی تو هم میزبان آقا باشی، خون دلت را فرش راه آقا قرار بده.
ای تک تک خیابان های«چهار راه شهدا»،با هم نزاع نکنید که کدامتان توفیق میزبانی آقارا خواهید داشت،
آن خیابانی که بیش از همه مزین به خون شهداست وبیش از همه مکان رفت وآمد«معلم»جان هاو امام دل ها بوده،
مسیر حضرت آقاست شک نکنید.
این«تونل الغدیر»را که می بینید از شادی می خواست مانند مردم در «9 دی» بخروشد،
این بسیجی ها بودند که او را آرام مردند وترمزش را کشیدند تا خروش این تونل طویل تلفاتی ندهد.
آی« فیضیه»که از روز أولت هم جوان تر شدی وقتی خبر آمدن آقارا شنیدی،تو باید فریاد بزنی،
چرا که روزی امام أمت در سخنرانی های خود در حیاط تو بود که فریاد سر میداد بر سر مزدوران،
به پا خیز که حال نوبت توست......