التماستان میکنم آقا،دستم به دامنتان ای محافظان آقا، کاری بکنید،دارم دق میکنم. از وقتی خبر رفتن بابا را شنیدم
قلبم گرفته، چه شور وعشقی دارد زندگی کردن در قم، وقتی آقا در آن است.
آقا جان رحمی بنما بر دل های سوخته ی بسیجیانت واز این قم مرو، از وقتی شنیدم صحبت های مردم را که
بحث می کنند تا کی قم هستید، دلم بیشتر بهانه یتان را میگرد،
چه صفایی دارد گلزار شهدا رفتن به امید دیدار ماه،
آری ما بسیجیان خامنه ای در دمادم صبح دیدیم ماه را در گلزار شهدا و تاریخ باید این معجزه را در دفتر ولایت ثبت کند.
قربان آن راه رفتنتان بشوم که وقتی در گلزار شهدا قدم میرنید شهدا مست میشوند از این أبهّتتان،
هنوز نرفته اید دارد دلم تنگ میشودبرای گلزار شهدا رفتن و منتظر شدن برای دیدار شما و در آخر
بادست خالی بر گشتن، البته دست هایمان خالی نیست، چرا که منتظر شما بودن تمرینی است برای انتظار حضرت
حجت عج و أفضل الأعمال انتظارالفرج...
آقاجان این أیام هوای قم را با ولع فرو می برم چراکه شاید ذراتی از أنفاس خوش شما در بدن من دمیده شود و روحم را
پرواز دهد سمت شهدا.
ای امام ما یقین دارم وقتی شما در گلزار شهدا قدم میزدید، مجاهدان عراقیی که در گلزار علی بن جعفر، مهمان شهدای
قم هستند،احساس کردند که بعد از سالیانی، خانواده هایشان به آنها سر زده چرا که، همه ی بسیجی های جهان
شما را بابای خود میدانند.
ای امام خوبی ها در گلزار ما شهیدی هست فرانسوی به نام: کمال کورسل که در مجلسی با
دعای کمیل علی بن ابی طالب ع شیعه شده و با عشق به خمینی شهید،وقتی شما قدم نهادید بر گلزار شهدا،
گمان کرد دهه ی 50 است وخمینی صبح زود به سمت مسجد سلماسی میرود برای تدریس،
أما وقتی به خود آمد دید مست وشیدای امام نسل سومی ها شده است و سریع چفیه اش را روی سرش کشید
وعینکی زد به چشمانش تا لو نرود مستی او از عشق به خامنه ای.
آقا جان میروم که آستانه ی ورودی امام زاده علی بن جعفر را ببوسم، جایی که بوسه گاه بسیجی هاست دستان شما
نیست، جای قدم های شماست که چه زیبا قدم بر می داری ای ماه بنی انقلاب در گلزار شهدا..... .