تقدیم به شاعر دلسوخته ای که ، شب های بسیاری چشمانمان را بارانی کرد با أشعارش ، شاعری که
هنر را برای هنر نمی دانست ،بلکه هنر را ،وسیله ای برای وصف" هنر مردان خدا "، یعنی" شهادت " می دید.
می خواست در این روزمرگی ، حال و هوایی بدهد به دلهای مرده وچون أشعارش از روی دغدغه و درد بود،
عجیب بر دلها می نشست ....
أبوالفضل جان ، بین شهدا ، ما راهم جایی هست؟
به یاد أتل متل های یک بسیجی
أتل متل شهادت أتل متل صداقت
أتل متل سپهری که برده دل به غارت
أتل متل أبوالفضل یه نوجوون ساده
پول های توجیبیش رو به فقیرا می داده
أتل متل یه شاعر یه شاعر بسیجی
دل ها رو برده با خود به فکه یا دوعیجی
شعر خوندنش دلم رو به نینوا می بره
از گریه هاش معلومه با شهدا می پره
بغض های توی گلوش دل ها رو می سوزونه
دل های بی غل و غش خسته از این زمونه
گریه های آ رومش نشون می ده که مرده
مردی که جز گریه هاش کسی یاریش نکرده
قیافه شو ببینید عجب خوشگل و زیباست
محاسن قشنگش نشونی از ، شهیداست
تو این سن جوونی ببین چقدر پیر شده
یکی می گه جانبازه یکی أسیرش شده
شلوار شیش جیب اون نشونه از یه درده
یعنی که هر لحظه ای آماده ی نبرده
آی اونایی که گفتید شعر هاش أرزش نداره
گفتید که شعر سپهر مشکل وزنی داره
حالا برید ببینید کدوم قطعه دفن میشه
بین هنرمندا نیست خیالتون تخت باشه
بالا رفتیم ماسته پایین اومدیم دوغه
بین شهیدا دفنه کی میگه که دروغه ؟
یقینا این چند خط در حد وأندازه یک شعر نیست ،أما غرض یادکردن از سپهر بود ، اشکالات
فراوان را به بزرگی آقا ابوالفضل، ببخشید.