دو نفر بودند ، دو تا دختر که توی حوض خالی میدان شهید مطهری سنگر گرفته بودند ،
دور و برشان پر بود از نیرو اما نه خودی .
هیچ کاری نمی شد برای شان کرد . خرمشهر تقریبا افتاده بود دست عراقی ها ،
حلقه ی محاصره ی میدان مطهری تنگ تر می شد. رفتیم پشت بام یک ساختمان .
دو نفر بودند ، دوتا دختر که راه عراقی ها را آن همه مدت سد کرده بودند .
فشنگ هاشان هم تمام شده بود گویا خون خونمان را می خورد .
باید برایشان کاری میکردیم . عراقی ها دیگر شلیک نمی کردند .
می خواستند بگیرندشان ، زنده !
دیگر رسیده بودند به میدان که دوتا صدا آمد .
تق ...
تق...
لوله های تفنگ را گرفته بودند سمت هم دیگر . آنها دونفر بودند .
دوتا دختر که توی حوض خالی میدان مطهری
دراز کشیده بودند .....
(منبع : نشریه پرنیان)