1 - مداح بود و پسر خوبی ، از رفقای قدیمی بود و از طریق پیامک با هم ارتباط داشتیم ،
یک جایی یکدیگر را ملاقات کردیم ، بعد از احوال پرسی ، گفت :
آقا ببخشید ها ، من برای پیامک های شما جواب ندارم بدم ،
پیامکی تو اون مایه ها ندارم برات بفرستم ....
گفتم : مشکلی نیست ، عیبی نداره ...
پرسید از کجا میآری این پیامک ها رو ؟
گفتم : خودم مینویسم ،
خیلی تعجب کرد ، چهره اش فریاد میزد این تعجب را .....!
پیامک ها ،
جملاتی بود از رهبر معظم انقلاب .
2 - با هاش کار داشتم ،
تلوزیون داشت سخنان آقا را پخش میکرد ،
گفتم دیر میشه ، زشته ، همین الآن زنگ بزنم بهتره ، موبایل را برداشتم و با اندکی
اضطراب و ترس، شماره اش را گرفتم ، بعد از چندتا بوق ، ناگهان صدای سخنرانی آقا از آن
طرف گوشی به گوشم رسید ، چند لحظه ای صبر کردم و سپس قطع ....!
می خواست بگوید بسیجی را این موقع ، به موبایل چه کار است ؟!
شماره شماره ی حاج احمد بود ، و آن طرف خط کسی نبود جز پناهیان .