پرواز انقلاب به فضای ایران نزدیک می شد . من در سخنرانی فرودگاه گفتم که این همه عواطف و احساسات بر دوش من سنگینی «کتاب با خورشید تا سپیده» بعدالتحریر : چه خوب است این روزها دهانهایمان به حرف های بی ربط گشوده نشود،
از این که به خاک ایران قدم میگذارید چه احساسی دارید؟
امام : هیچ .
بعدها فرمودند:
می کند ومن نمی توانم پاسخ آن را بدهم،لیکن راجع به خاک ایران هیچ گونه احساسی
ندارم زیرا برای من خاک ایران و عراق و کویت یکسان است.
ومدح حضرت یار زینت بخش مجالسمان باشد.
چه خوب است أبعاد گوناگون فتنه سال گذشته را به هر روش ممکن تشریح کنیم،
چرا که این برای چندمین بار است که حضرت یار در صحبت هایشان با مردم اصفهان
به فتنه سال گذشته و حوادث آن می پردازند واز حادثه بی نظیر به خیابان آمدن مردم،
به :روز عظیم نه دی ، تعبیر می کنند.
یک روز بنا شد به دلیل ازدحام جمعیت ، خانم ها را نگوییم بیایند ،
امام فرمودند : من با دست همین زن ها شاه را بیرون کردم ،
این ها باید در صحنه و اجتماع باشند .
« کتاب با خورشید تا سپیده »
بعد التحریر :
أفسوس که سیره ی حضرت روح الله هنوز به گوش مسلمانان جهان نرسیده
چه رسد به گوش مردم در بلاد کفر،
در حالی که مردم جهان در عطش داشتن یک الگوی جهادیی چون امام می سوزند.
یک شب طوفانی که بیرون رفتن از خانه خیلی سخت بود،
مصطفی گفت:أمیر المؤمنین ع که دور و نزدیک ندارد ،زیارت جامعه را که هر شب در حرم میخوانید،
امشب در خانه بخوانید.
امام گفت: مصطفی ، تقاضا دارم روح عوامانه ی ما را از ما نگیر.
آن شب هم امام به حرم رفتند.....
[کتاب:باخورشید تا سپیده ،مرکزأسناد]
بعد التحریر:
چه خوب است ما هم، این گونه روحیات عوامانه را، حفظ کنیم.
بعد و قبل و وسط التحریر :
یاعلی
التماستان میکنم آقا،دستم به دامنتان ای محافظان آقا، کاری بکنید،دارم دق میکنم. از وقتی خبر رفتن بابا را شنیدم
قلبم گرفته، چه شور وعشقی دارد زندگی کردن در قم، وقتی آقا در آن است.
آقا جان رحمی بنما بر دل های سوخته ی بسیجیانت واز این قم مرو، از وقتی شنیدم صحبت های مردم را که
بحث می کنند تا کی قم هستید، دلم بیشتر بهانه یتان را میگرد،
چه صفایی دارد گلزار شهدا رفتن به امید دیدار ماه،
آری ما بسیجیان خامنه ای در دمادم صبح دیدیم ماه را در گلزار شهدا و تاریخ باید این معجزه را در دفتر ولایت ثبت کند.
قربان آن راه رفتنتان بشوم که وقتی در گلزار شهدا قدم میرنید شهدا مست میشوند از این أبهّتتان،
هنوز نرفته اید دارد دلم تنگ میشودبرای گلزار شهدا رفتن و منتظر شدن برای دیدار شما و در آخر
بادست خالی بر گشتن، البته دست هایمان خالی نیست، چرا که منتظر شما بودن تمرینی است برای انتظار حضرت
حجت عج و أفضل الأعمال انتظارالفرج...
آقاجان این أیام هوای قم را با ولع فرو می برم چراکه شاید ذراتی از أنفاس خوش شما در بدن من دمیده شود و روحم را
پرواز دهد سمت شهدا.
ای امام ما یقین دارم وقتی شما در گلزار شهدا قدم میزدید، مجاهدان عراقیی که در گلزار علی بن جعفر، مهمان شهدای
قم هستند،احساس کردند که بعد از سالیانی، خانواده هایشان به آنها سر زده چرا که، همه ی بسیجی های جهان
شما را بابای خود میدانند.
ای امام خوبی ها در گلزار ما شهیدی هست فرانسوی به نام: کمال کورسل که در مجلسی با
دعای کمیل علی بن ابی طالب ع شیعه شده و با عشق به خمینی شهید،وقتی شما قدم نهادید بر گلزار شهدا،
گمان کرد دهه ی 50 است وخمینی صبح زود به سمت مسجد سلماسی میرود برای تدریس،
أما وقتی به خود آمد دید مست وشیدای امام نسل سومی ها شده است و سریع چفیه اش را روی سرش کشید
وعینکی زد به چشمانش تا لو نرود مستی او از عشق به خامنه ای.
آقا جان میروم که آستانه ی ورودی امام زاده علی بن جعفر را ببوسم، جایی که بوسه گاه بسیجی هاست دستان شما
نیست، جای قدم های شماست که چه زیبا قدم بر می داری ای ماه بنی انقلاب در گلزار شهدا..... .
فکر آمدنش دل را هوایی میکند ودوباره مرغ روح راکه چندی بود زمینی گشته بود کربلایی،
پیوندی ناگسستنی بین او هست باعباس که وقتی با دست مجروحش نوازش می کرد،سرآن
دختر بچه کرمانی را،گوشه ای ازصلابت ولطافت دستان عباس را به چشم می دیدی.
از وقتی خبر آمدنش در شهر پراکنده شد، شهر جان تازه ای گرفت،گوییا دوباره متولد گشته این قم،
یقین دارم أگردر ودیوار و خانه های شهرقدرت سخن داشتند فریادشادی سر میدادندوسرود مدح آقا
را میخواندند، یسبح لله ما فی السماوات وما فی الأرض
مدح آقا تسبیح بسیجی هاست،تسبیح بسیجی ها ازسنگ وپلاستیک نیست،
از گره هایی است که مادر سادات بر ریسمان ولایت زدند تا ما بسیجی ها را
الی الأبد در بند ولایت، پرواز دهند به سوی خدا.
مادر جان شادمان باش،چرا که میخواهیم دق الباب کنیم در خانه ی فاطمه ی معصومه را،
و استفتاء کنیم که ای آب حیات مهد علم وتشیع چند بار باید در تسبیح مان بعد از سخنان ولی
مدح حضرت آقا را بگوییم؟
ای عمه ی سادات،فاطمه ی معصومه این آقا که میآید نزد شما سال ها نزد برادرتان علی بن موسی ع
زندگی کرده وروزی خورده است، بوی برادر را میتوانی از او استشمام کنید.
بی بی جان سالها قبل را به یاد دارم که کودکی بودم کوتاه قد،که حضرت آقا را در صحن آینه نمیدیدم
ولی صدایش را میشنیدم که این سلاله ی زهرا س مدح شما را میکرد،عجب لذتی داشت وچه خوش
بود مدح شما از حضرت آقا شنیدن،
بی بی جان دعایمان کن تا همانطوری که مردم قم در زمان ورود شما سنگ تمام گذاشتند ما هم
از این سید بزرگ ،خوب استقبال کنیم که فرزند زهراست خامنه ای ، پدرش حیدر کرار است خامنه ای.
ای«ارم» خود را کنترل کن،میدانم از شادی در آسفالت خود نمیگنجی،
ای«انقلاب»خون شهیدانت را أگر فرش راه آقا بگردانی، آقا مثل بعضی ها پا روی این خون ها نمیگذارد،
اگر میخواهی تو هم میزبان آقا باشی، خون دلت را فرش راه آقا قرار بده.
ای تک تک خیابان های«چهار راه شهدا»،با هم نزاع نکنید که کدامتان توفیق میزبانی آقارا خواهید داشت،
آن خیابانی که بیش از همه مزین به خون شهداست وبیش از همه مکان رفت وآمد«معلم»جان هاو امام دل ها بوده،
مسیر حضرت آقاست شک نکنید.
این«تونل الغدیر»را که می بینید از شادی می خواست مانند مردم در «9 دی» بخروشد،
این بسیجی ها بودند که او را آرام مردند وترمزش را کشیدند تا خروش این تونل طویل تلفاتی ندهد.
آی« فیضیه»که از روز أولت هم جوان تر شدی وقتی خبر آمدن آقارا شنیدی،تو باید فریاد بزنی،
چرا که روزی امام أمت در سخنرانی های خود در حیاط تو بود که فریاد سر میداد بر سر مزدوران،
به پا خیز که حال نوبت توست......
قلب ها در سینه می تپند،دل ها بی تابی می کنند،شهر به تکاپو افتاده است،جان ها نا آرامند،
خبر آمد که کسی در راه است.
خواهد آمدآن کس که، کس همه ی بی کسان است ومن دست أفشان،پای کوبان خواهم رفت
برای استقبال سلطان خوبان.
بسیار می گذرد از سفر قبلی اش به قم،در آن زمان که خبر آمدنش بود ،در روزنامه ای
این چنین نوشته شده بود: چفیه ام کجاست آقا آمده ،خیلی به دلم نشست،
گرچه به قول حسین قدیانی :تنها آقاست که مناسبتی چفیه نمی أندازد.
أما این چفیه أنداختن هم لذتی دارد،حال وهوایی دارد.
آری من هم به استقبال خواهم رفت تا بار دگر مستم کند و أگر بی سرو بی پا بی دستم کند،
باقی مانده ی مستطیلی شکل بدنم را فرش راهش خواهم کرد.
به بی بی معصومه س بگویید خامنه ای می آید،
می دانیم مادر،تو هم هوس کردی حال وهوای علمای قدیم را،
دلت تنگ شده بود برای امام برای آیت الله خویی وبروجردی وخوب می دانی
أگرکسی خامنه ای را درک کند گویی همه ی علما را درک کرده است،
هرچه خوبان همه دارند خامنه ای یکجا دارد
فیضیه از روز أولش هم جوان تر شده چرا که خبر آمدن شما را شنیده است،
اگر خوب گوش دهیم صدای مناجات فیضیه را خواهیم شنید که در حسرت
مانده است روزی ،شما،همان طور که در حوزه ی مشهد کرسی تدریس داشتید
فقط یک ساعت دریکی از مدرس های او کلاس درس داشته باشید
چه درسی می شود آن درس که أستادش شما باشید آقا،
درس خارج نیست آن درس، درس«أصول محبت به ولایت از فقه پیغمبر است».
آقا میشود روزی برسد ،که دستی بر سر ما بکشی، با همان دست که از أبالفضل یادگاری دارد؟
مگر بابا، بر سر فرزند خود دست نوازش نمیکشد؟ ما فرزندان خامنه ای هستیم،
و نوادگان روح الله،
آقاجان ببخشید مارا ،علی أکبر باید می آمد به خیمه ی شما که بیت رهبری است،
نه این که شمازحمت سفر را به جان بخریدو نزد علی أکبر ها بیایید،
آقا جان : أستأذنک فی القتال.......آیا اذن میدهی؟
گفت مرحوم سید حسن حسینی در براده ها:
شاعری کی با زور شعر می گوید مثل زنی است که با عمل سزارین یک کودک مرده به دنیا می آورد.
این أبیات هم بازور گفته شده،
بعد از خواندن آن غسل مس میت فراموش نشود:
هرم آتش
الهی جسم بی جان را بسوزان
شبیه عاشقان دل را بسوزان
اگر چه پر زدم در حول أغیار
تو لطفی کن دو بالم را بسوزان
چونان ماهی به دریا غرق لطفم
به چوب تر نظر بنما بسوزان
چنان ترسم ز روز محشر و نار
خدایی کن،مرا اینجا بسوزان
به سر دیگر ندارم أندکی عقل
به لب گویم :خداوندا بسوزان
خوشا پرپر زدن در هرم آتش
به جمع عاشقان مارا بسوزان
اگر تصمیم تو سوزاندنم شد
به پای روضه ها من را بسوزان
وترفیعی اگر خواهی به ما داد
زهجر یوسفت ما را بسوزان
خلاصه در جهنم زیر آتش
مرا باذکر او ، یا را بسوزان
ز دأب عاشقان باشد اطاعت
تو خود دانی نسوزان یا بسوزان