امشب درحالی قلم به دست گرفته ام که روزی بس بزرگ را گذرانده ام روزی که نمازم رابه امامت ولیم ونایب امام زمانم خوانده ام که امیدوارم همین چند رکعت درآخرت دستم رابگیرد .بسیار سخت بودرفت وآمدوشرکت درمراسم رحلت امام ره که امسال باروزجمعه مقارن بود.اما این سختی ها درمقابل نفس کشیدن درمکانی که درآن ولیم نفس می کشد حضورم در مراسمی که وجودمن باعث دلگرمی رهبرم می شود هیچ است.أگر چه بیش از چهار ساعت زیر آفتاب سوزان ظهرجمعه ماندن سخت است أما نبودن بین محبان خامنه ای سخت تر.
بعداز نماز جمعه در مسیر برگشت صورت های سیاهی را دیدم که زیر آفتاب سوخته بودند وچه نورانیتی از این سیاهی بالاتر؟ نورانیتی که مرا یاد قنبر أنداخت .... قنبر ولایت.