*نثار سربازان خبیث رژیم صهیونیست :
اسلحه های بزرگ را
در آغوش می فشرند هر شب
ومی میرند
سربازانی تنها
تنها ، تنها
که کودکان را به شرط بندی می کشند
سربازانی که در کودکی
لوله تفنگها را مکیده اند .
*و هدیه ای برای سربازان پلید حکومت عربستان:
کلاه خود داشتند
فانسقه
شمشیر
و أصیل ترین اسبان عربی را
تنها
وجود نداشتند.
(أشعار از علی داوودی، کتاب" سوءتفاهم")
تلنگر : در کتب أدعیه مثل مفاتیح الجنان و سایر کتب دعایی بنگرید ، ببینید آیا یک زیارة برای
مولا حسن بن علی علیه السلام میابید؟
خدایا در این میلاد ، اگر کسی بخواهد حضرت را زیارت کند چه باید بکند ؟ جز این که فقط
بگوید : حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن...
شعری از نابغة الدهر ،و فقیه الأمة ، الشیخ محمد حسین الاصفهانی
قدس سره
نور الهدی من أفق الحق بدا فأشرقت به معالم الهدی
والنیر الأعظم نوره خبا مذ أشرق الکون بنور المجتبی
و کیف لا و نور وجهه المضیء زیتونة یکاد زیتها یضی ء
و المثل الأعلی لنور النور فلیس أجلی منه فی الظهور
و نوره القاهر للانوار یکاد أن یذهب بالابصار
وادی طوی بنوره استنارا و منه آنس الکلیم نارا
ومن سناه خر موسی صعقا واندک منه الطور لما اشرقا
کیف و هذا النیر الالهی مثال من لیس له التناهی
و ذاته لطیفة قدسیة رقیقه الحقایق العلویة
و ما الحروف العالیات الا أسماؤه الغر اذا تجلی
اذ هو رمز الغیب و الشهود فاتحة الکتاب فی الوجود
بل ذاته نقطة باء البسملة و مجمل الحقایق المفصلة
تقدیم به شاعر دلسوخته ای که ، شب های بسیاری چشمانمان را بارانی کرد با أشعارش ، شاعری که
هنر را برای هنر نمی دانست ،بلکه هنر را ،وسیله ای برای وصف" هنر مردان خدا "، یعنی" شهادت " می دید.
می خواست در این روزمرگی ، حال و هوایی بدهد به دلهای مرده وچون أشعارش از روی دغدغه و درد بود،
عجیب بر دلها می نشست ....
أبوالفضل جان ، بین شهدا ، ما راهم جایی هست؟
به یاد أتل متل های یک بسیجی
أتل متل شهادت أتل متل صداقت
أتل متل سپهری که برده دل به غارت
أتل متل أبوالفضل یه نوجوون ساده
پول های توجیبیش رو به فقیرا می داده
أتل متل یه شاعر یه شاعر بسیجی
دل ها رو برده با خود به فکه یا دوعیجی
شعر خوندنش دلم رو به نینوا می بره
از گریه هاش معلومه با شهدا می پره
بغض های توی گلوش دل ها رو می سوزونه
دل های بی غل و غش خسته از این زمونه
گریه های آ رومش نشون می ده که مرده
مردی که جز گریه هاش کسی یاریش نکرده
قیافه شو ببینید عجب خوشگل و زیباست
محاسن قشنگش نشونی از ، شهیداست
تو این سن جوونی ببین چقدر پیر شده
یکی می گه جانبازه یکی أسیرش شده
شلوار شیش جیب اون نشونه از یه درده
یعنی که هر لحظه ای آماده ی نبرده
آی اونایی که گفتید شعر هاش أرزش نداره
گفتید که شعر سپهر مشکل وزنی داره
حالا برید ببینید کدوم قطعه دفن میشه
بین هنرمندا نیست خیالتون تخت باشه
بالا رفتیم ماسته پایین اومدیم دوغه
بین شهیدا دفنه کی میگه که دروغه ؟
یقینا این چند خط در حد وأندازه یک شعر نیست ،أما غرض یادکردن از سپهر بود ، اشکالات
فراوان را به بزرگی آقا ابوالفضل، ببخشید.
چند بیتی ساده و ناقابل ، نثار حضرت دوست :
بیا امام زمین وزمان ، بیا مهدی
بگو چقدر بخوانم، دعای هم عهدی؟
دلم رضا ندهد بر جدایی من وتو
برای دیدن رویت ،بگو کجا هستی؟
به این زمین و یه آن آسمان بی چاره
به جز تو نیست نجاتی ، بیا نما رحمی
چگونه هر شب جمعه دعا کنم به فرج؟
گذر نمی کند اصلا، دعایم از سقفی
شنیده ام ز امامان قبل تو ، آقا
شما برای همه مثل یک پدر هستی
بیا برای دوچشم همیبشه گریانم
عنایتی بنما، یک نظر فقط مهدی
نیمه شبی بود ، در اتوبوس ، و در راه برگشت از مشهدالرضا ، قلم به دست گرفتم ،
و آمد آنچه می آید :
بشنو از باتوم
بشنو از باتوم روایت می کند
از بسیجیان حکایت می کند
از بسیجیان عاشق همچو مرد
شیر مردانی به میدان نبرد
بشنو از باتوم رشادت هایشان
چون که او باشد میان جمعشان
من که باشم؟ جز کسی باتوم دست
از منافق قطع کنم هم پا ودست
من که باشم؟ عاشقی مجذوب یار
من غلام نایب آن تکسوار
من به باتوم پست ها را کشته ام
من به باتوم جنگ ها را برده ام
من و باتوم و لباس خاکی ام
کرده ام ثابت که یک ایرانی ام
لیک باشد مکتبم روی علی
جز پشیزی نیست ایران بی ولی
ای امام من ، ولیم ، رهبرم
در غیاب حجتم ، ای مرجعم
من ندارم طاقت بی تابی ات
رهبرا بنما نظر بر فانی ات .
گفت مرحوم سید حسن حسینی در براده ها:
شاعری کی با زور شعر می گوید مثل زنی است که با عمل سزارین یک کودک مرده به دنیا می آورد.
این أبیات هم بازور گفته شده،
بعد از خواندن آن غسل مس میت فراموش نشود:
هرم آتش
الهی جسم بی جان را بسوزان
شبیه عاشقان دل را بسوزان
اگر چه پر زدم در حول أغیار
تو لطفی کن دو بالم را بسوزان
چونان ماهی به دریا غرق لطفم
به چوب تر نظر بنما بسوزان
چنان ترسم ز روز محشر و نار
خدایی کن،مرا اینجا بسوزان
به سر دیگر ندارم أندکی عقل
به لب گویم :خداوندا بسوزان
خوشا پرپر زدن در هرم آتش
به جمع عاشقان مارا بسوزان
اگر تصمیم تو سوزاندنم شد
به پای روضه ها من را بسوزان
وترفیعی اگر خواهی به ما داد
زهجر یوسفت ما را بسوزان
خلاصه در جهنم زیر آتش
مرا باذکر او ، یا را بسوزان
ز دأب عاشقان باشد اطاعت
تو خود دانی نسوزان یا بسوزان
شاعری این گونه سرود که:
ای صبا از من به اسماعیل قربانی بگو:
زنده برگشتن زکوی یار شرط عشق نیست
ماهم که شاعر نیستیم اما گفتیم کی به کیه و یک بیت در جوابش گفتیم:
ازصبا دارم برایت مدعی من یک پیام
شرط عشق باشد اطاعت ازامیر و والسلام.