در همان شب ورود امام به پاریس ، از کاخ الیزه آمدند که حق ندارید
کوچک ترین کاری انجام دهید .
حضرت روح الله : ما فکر می کردیم این جا مثل عراق نیست ، من هر کجا بروم ، حرفم را میزنم .
من از فرودگاهی به فرود گاه دیگر واز شهری به شهر دیگر سفر می کنم تا به دنیا اعلام کنم ،
تمام ظالمان دنیا دست شان را در دست یکدیگر گذاشته اند تا مردم جهان، صدای ما مظلومان را
نشنوند و من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه می گذرد.....
(کتاب با خورشید تا سپیده)
*نثار سربازان خبیث رژیم صهیونیست :
اسلحه های بزرگ را
در آغوش می فشرند هر شب
ومی میرند
سربازانی تنها
تنها ، تنها
که کودکان را به شرط بندی می کشند
سربازانی که در کودکی
لوله تفنگها را مکیده اند .
*و هدیه ای برای سربازان پلید حکومت عربستان:
کلاه خود داشتند
فانسقه
شمشیر
و أصیل ترین اسبان عربی را
تنها
وجود نداشتند.
(أشعار از علی داوودی، کتاب" سوءتفاهم")
متنی که پیش رو دارید ، نوشته ای است که حول معضلات مدیریت"بسیج مستضعفان"نوشته ام، که در شماره ی
هشتم نشریه ی"عطش" ،مرداد90 ،کار شده است:
سلسله مراتبی که به حضرت آقا می رسد
از کودکی بسیار علاقه داشتم که روزی سنم برسد که عضو پایگاه بسیج محله مان بشوم. همیشه فکر
می کردم گمشده ام را در بسیج می توانم پیدا کنم ، آن فضای زیبای جنگ و بچه های آن را ... سال ها
گذشت و دست قضا ما را به مجموعه های فرهنگی کشاند ودر نهایت به پایگاه مقاومت بسیج .
بعد از مدتی حضور در این أرگان مقدس ، احساس کردم این بسیجی که من در آن عضو شده ام از آن
آرمان ها و تفکرات حضرت روح الله ره فاصله گرفته است . این احساس را پای کم کاری و بی کفایتی
بعضی بسیجیان گذاشتم و با علاقه شروع به کار و فعالیت کردم ، اما بعد از گذشت زمان یقین کردم
که این نا بسامانی ها و این فاصله گرفتن ها به خاطر کم کاری و سهلنگاری بعضی از مسئولین بسیج
می باشد . در اینجا چند سوال باقی می ماند که ای حضرات ، مگر حضرت آ قا نفرمودند: بسیج یعنی
نیروی کار آمد کشور برای همه ی میدان ها (مشهد10/6/78)؟آقایان فرمانده آیا توانسته اید این حرف
حضرت آقا را محقق کنید یا باز هم بسیجی را فقط برای شب های انتخابات می خواهید و اگر در طول
سال رها شد و یا به عبارتی هر کجا که می خواهد برود و هر چه می کند بکند ، مهم نیست برای شما؟
این مسأله لکه سیاهی است بر پیکره ی بسیج ، بسیجی که طبق تفکرات حضرت روح الله قرار بود به
" بسیج جهانی اسلام" تبدیل شود ، امروز فقط برای طرح قطره چکانی ، درختکاری ، برف روبی و ... به
کار گرفته می شود و دیگر از برنامه ای خبری نیست . این توهین به بسیجی نیست ؟ بسیجی که حضرت
آقا شمردن آن را ،در ردیف دیگر نیروهای نظامی ، کوچک کردن بسیج می داند (8/9/74)؟
آیا فقط در شب انتخابات باید به بسیجی رسید و دیگر اوقات او را به حال خود وا گذاشت ؟ مگر خود شما
نمی گویید اولویت با جنگ نرم است ؟ ودر این زمینه ساعت ها سخن می رانید ، پس این تجهیزات جنگ
نرم بسیجیان چه شد ؟ آیا با دست خالی به جنگ دشمن برویم ؟!!
ممکن است با حالتی طلبکارانه بگویید : در زمان جنگ ما هم مهمات نداشتیم ، از دشمن به غنیمت
می گرفتیم . حال ما چه کنیم که اگر به دشمنانمان اعتراض کنیم ما را محکوم به شلاق می کنند ، چه برسد
به این که در پاتکی از آنها بودجه ای به سرقت ببریم، برای سر و سامان دادن به سنگر های خودی در جنگ نرم.
بزرگواران مگر حضرت آقا نفرمودند : بسیج یعنی حرکت در صفوف مقدم هر جبهه ای که نظام به حضور عناصر
کارمد در آن جبهه نیاز دارد (5/9/79) پس چرا در مقابل فعالیت های یک عده نیروی با اخلاص می ایستید ،
که این ها در برنامه های ابلاغیه ما نوشته نشده است ؟ اگر تجهیزات نمی دهید باکی نیست ، پس چرا
سنگ اندازی می کنید ؟ و جای تعجب دارد مسئولی که همه ی تأکیدش بر روی قضیه جنگ نرم و مقوله ی
فرهنگ است ، در جواب در خواست ما میگو ید : برای چاپ نشریه شهدا بودجه ای اختصاص داده نشده
است ؟!! آیا این عادت شده است که همه ی بسیجیان کار آمد را به نوعی از زیر چتر بسیج فراری می دهید ؟
اگر دشمن یک دهم نیروهای شما را در اختیار داشت جهان را فتح می کرد (برگرفته از سخنان یکی از سران
ارشد نظامی پایگاه های دشمن) چرا نشسته اید و این حرف حضرت روح الله را به کرسی نمی نشانید که :
ما باید سنگر های کلیدی جهان را فتح کنیم ....
اماما کجایی که تو فقط دست بسیجیان را می بوسیدی ، اما این جا بسیجی در جواب خواسته های خود با
تحقیر مواجه می شود ....
اماما این جا هر بسیجی که از فرمانده ی خود انتقاد می کند با این جواب رو به رو می شود که: سلسله مراتب
من به آقا می رسد پس ساکت شو وتمکین کن ...... .
تلنگر : در کتب أدعیه مثل مفاتیح الجنان و سایر کتب دعایی بنگرید ، ببینید آیا یک زیارة برای
مولا حسن بن علی علیه السلام میابید؟
خدایا در این میلاد ، اگر کسی بخواهد حضرت را زیارت کند چه باید بکند ؟ جز این که فقط
بگوید : حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن...
شعری از نابغة الدهر ،و فقیه الأمة ، الشیخ محمد حسین الاصفهانی
قدس سره
نور الهدی من أفق الحق بدا فأشرقت به معالم الهدی
والنیر الأعظم نوره خبا مذ أشرق الکون بنور المجتبی
و کیف لا و نور وجهه المضیء زیتونة یکاد زیتها یضی ء
و المثل الأعلی لنور النور فلیس أجلی منه فی الظهور
و نوره القاهر للانوار یکاد أن یذهب بالابصار
وادی طوی بنوره استنارا و منه آنس الکلیم نارا
ومن سناه خر موسی صعقا واندک منه الطور لما اشرقا
کیف و هذا النیر الالهی مثال من لیس له التناهی
و ذاته لطیفة قدسیة رقیقه الحقایق العلویة
و ما الحروف العالیات الا أسماؤه الغر اذا تجلی
اذ هو رمز الغیب و الشهود فاتحة الکتاب فی الوجود
بل ذاته نقطة باء البسملة و مجمل الحقایق المفصلة
هوای نجف خیلی گرم بود، گاهی بالای 50 درجه ، انسان را کلافه می کرد .
_آقااین گرمای شدید است ، شما مسن هستید . همه ی مردم شب ها
به کوفه می روند . آنجا هوایش بهتر است، شما هم بروید .
_من چه طور برای هوای خوب به کوفه بروم ، در حالی که برادران من در ایران
در زندان هستند؟
«کتاب با خورشید تا سپیده»
(ای کاش روزی برسد که سیره حضرت روح الله، برای همه جوانان نسل امروز ،
به شکل صحیح بیان شود.)
شاه پیام تسلیت رحلت آیت الله بروجردی را به جای قم، به نجف مخابره کرد ، این کار یعنی آدم
أرزنده ای که بشود به عنوان جانشین آیت الله بروجردی ، او را مخاطب قرار داد ،در قم نیست.....
آیت الله خمینی در یکی ازسخنرانی ها اشاره کرد و گفت: ایشان گفته چیزی در قم به چشم
نمی خورد ، ولی گویا هم به چشم می خورد، هم به صورت می خورد ، هم به لب و دندان
می خورد ، می بینید که هست .
(کتاب با خورشید تا سپیده،چاپ مرکز اسناد)
تقدیم به شاعر دلسوخته ای که ، شب های بسیاری چشمانمان را بارانی کرد با أشعارش ، شاعری که
هنر را برای هنر نمی دانست ،بلکه هنر را ،وسیله ای برای وصف" هنر مردان خدا "، یعنی" شهادت " می دید.
می خواست در این روزمرگی ، حال و هوایی بدهد به دلهای مرده وچون أشعارش از روی دغدغه و درد بود،
عجیب بر دلها می نشست ....
أبوالفضل جان ، بین شهدا ، ما راهم جایی هست؟
به یاد أتل متل های یک بسیجی
أتل متل شهادت أتل متل صداقت
أتل متل سپهری که برده دل به غارت
أتل متل أبوالفضل یه نوجوون ساده
پول های توجیبیش رو به فقیرا می داده
أتل متل یه شاعر یه شاعر بسیجی
دل ها رو برده با خود به فکه یا دوعیجی
شعر خوندنش دلم رو به نینوا می بره
از گریه هاش معلومه با شهدا می پره
بغض های توی گلوش دل ها رو می سوزونه
دل های بی غل و غش خسته از این زمونه
گریه های آ رومش نشون می ده که مرده
مردی که جز گریه هاش کسی یاریش نکرده
قیافه شو ببینید عجب خوشگل و زیباست
محاسن قشنگش نشونی از ، شهیداست
تو این سن جوونی ببین چقدر پیر شده
یکی می گه جانبازه یکی أسیرش شده
شلوار شیش جیب اون نشونه از یه درده
یعنی که هر لحظه ای آماده ی نبرده
آی اونایی که گفتید شعر هاش أرزش نداره
گفتید که شعر سپهر مشکل وزنی داره
حالا برید ببینید کدوم قطعه دفن میشه
بین هنرمندا نیست خیالتون تخت باشه
بالا رفتیم ماسته پایین اومدیم دوغه
بین شهیدا دفنه کی میگه که دروغه ؟
یقینا این چند خط در حد وأندازه یک شعر نیست ،أما غرض یادکردن از سپهر بود ، اشکالات
فراوان را به بزرگی آقا ابوالفضل، ببخشید.